بی مقدمه


احساس

دردهایم در آغوشی مداوا که نمیدانستم وقتی نباشد بزرگترین دردم میشود. این جمله رو من با تمام وجودم چشیدم حسش کردم. شیرین جون راس میگه دیگه چقد غرورمو له کنم. اما دل اینارو میفهمه؟نه!!! کاش میتونستم به روزی برگردم که داشتنش آرزوم بود اون از دور دوست داشتنی تر بود اما حالا که 2 سال از رابطمون گذشت میفهمم این اونی نبود که من انقد تشنش بودم. اما دیگه دیره. من تو عشقش غرق شدم. خدایا میدونم اون لحظه که حس مرگ رو با تمام وجودم حس میکنم مطمعنم تو آغوشتم. لحظه هایی که غصه دارم و دلم گرفته دستامو گرفتی. تورو به این شب عزیزی که پیش رو داریم قسم میدم که برش گردون اما اینبار با دلی پر از عشق،با قلبی مهربون،با دستایی که فقط سیلی زدن بلد نباشه بلکه نوازش !با چشایی که عشق منو ببینه نه فقط سخت گیریای بابامو،با روحی که برام پر بکشه !!! خدایا این خاسته ی زیادی نیس تو اگه اراده کنی و همه دنیا نخوان باز میتونی همه چیز رو جور کنی.تویی که فیضت عالم گیره. همینجا از شیرین تشکر میکنم که برخلاف بقیه عوض اینکه ....... حرفایی رو میزنه که تسکین میده و واقعیاتشو در اختیارم میزاره.برخلاف دوستایی که حدودآ 45 کامنت گذاشتن اما خالی از درک و .... بود.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:38 توسط فاطمه| |


قالب وبلاگ : فقط بهاربيست